خانه / درس اخلاق / یکشنبه های علوی / متن کامل / متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۹۹/۱۲/۲۴ / جلسه دوم

متن کامل بیانات امام جمعه بیرجند در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یک شنبه های علوی) ۹۹/۱۲/۲۴ / جلسه دوم

به گزارش روابط عمومی دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی و امام جمعه بیرجند، متن کامل بیانات حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید علیرضا عبادی در درس اخلاق کارکنان دفتر نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی (یکشنبه های علوی) جهت مطالعه عموم علاقه مندان منتشر شد.

بسم الله الرحمن الرحیم

الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ  عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلَى آلِهِ آلِ اللَّهِ وَ وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ ‏عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَعْدَاءِ اللَّهِ

با سلام به امام زمان و با درود به روان مقدس رهبر فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان،

اِصبِرْ عَلي طاعَةِ اللّهِ، وَ اصْبِرْ عَن مَعاصِي اللّهِ، فَإنَّما الدُّنيا ساعَةٌ فَما مَضي مِنها فَلَيسَ تَجدُ لهُ سُرُوراً و لاحُزناً و ما لَم يَأتِ مِنها فَلَيسَ تَعرِفُهُ، فَاصْبِرْ عَلي تِلكَ السَّاعَةِ،‌ الَّتي أنتَ فيها فَكَأَنَّكَ قَدِ اغَتبَطتَ.[۱]

صبر، عوام ازآن یک چیزی می فهمند، خواص یک چیزی دیگر می‌فهمند، خُب عوام احیاناً در مسائل ناگوار زندگی، می گویند باید تحمل  کرد چاره ای نیست، کسی در چاه افتاده بود، خواستند بیرونش کنند، ریسمان نبود، آمدند بالای چاه گفتند فلانی شما صبر میکنی،برویم ریسمان بیاوریم شما را بالا بکشیم ، این برداشت عوام از صبر است، چاره ای دارم صبر نکنم، اما خواص و اخص این خودسازی را در چه حد می دانند،

فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَ لَا خَیْرَ فِی جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ، وَ لَا [خَیْرَ] فِی إِیمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ[۲]

خُب خیلی تفاوت دارد، یعنی جایگاه صبر طوری است که حتی دینداری یکی از برکات صبر است، جایگاهش کجاست؟ مثل سَر، اگر سر جدا شد بدن می گندد، مردار می‌شود، این با آن معنی خیلی متفاوت است، لذا وقتی آیات کریمه در روایات، در احادیث، این واژه به کار می رود حواسمان جمع باشد متناسب با اندیشه گوینده روی آن حساب باز کنید، خُب ببینید، تمام این نظام عالم، تمامش علم است و فرمول، بالاخره یک، سنگی که در دل کوه از گرما و سرما و فشار و ترکیبات و تبدیل به لعل می‌شود، یک منزلی را طی می‌کند، فرمولی است که طی می‌شود، یک میوه ای که شما از درخت می چینید، اینکه خلق الساعه نیست وقتی از دل چوب درخت درحال متکّون شدن است و به صورت شکوفه در می آید و در گرما و سرما و شرایط طبیعی می گذرد بعد از شش ماه چه بویی، چه طعمی و کمالات کسب میکند، در صنعت هم همین طور است، شما این ماشین مدل چند را وقتی سوار می‌شوید بالاخره این آهن بوده از سنگ های دل کوه درآوردند، با چه حرارت هایی، بعد شمش شده بعد با چه کیفیت هایی و با چه حرارت هایی در چه قالب هایی ریخته بعد قطعات یدکی شده، بعد با چه پیچ و مهره هایی و غیره و ذلک؛ تبدیل به ماشین شده و شما سوار می شوید. هرچه نگاه کنید همین است، هیچ چیز خارج از فرمول کامل نمی شود.

خُب اشرف مخلوقات انسان است این انسان باید یک سیر و سفری داشته باشد و این سیر و سفر در یک فرمولی است که ما از آن به عبودیت تعبیر می کنیم، خارج از این فرمول می شود یک حیوان گندیده کثیف، بدترین حیوان، باید توی این فرمول حرکت کند که به کمال برسد ،این فرمول یک چیز ساده ای نیست، چون خدای حکیم که او را آورده به اینجا برای آزمایش آورده است، آن طلا تا در کوره نرود و آن حرارت ها را نبیند و از اشیاء دیگر جدا نشود که طلای ناب نیست و بدرد نمی خورد، حالا آورده اینجا برای آزمایش و در این کوره انداختند، باید چه در بحث های نظری و چه در بحث های عملی خیلی چیزها را تحمل کرد تا به اندیشه علامه مطهری رسید،تا به حُسن عمل دکتر مصطفی چمران رسید، چیزی نیست که تا به فلسفه وجودی شهدای کربلا و زندان های تاریک حضرت موسی ابن جعفر(ع) رسید، معنیش این است اول باید که برای کسب مسائل نظری مَن طَلب العُلی سَهِر الّلیالِی،  آنهایی که به جایی رسیدند شبها بیدار بودند و در آیات، و آفاق و انفس و علم و نقل وبهرحال اینها کار کرده اند الکی که نمی‌شود ادعا کرد که من مطهری هستم.

خُب بعد از تکمیل بحث های نظری باید مطابق با آن عمل و رفتارش را درست کند، اما فقط به این مسائل اجتماعی که خلاصه نمی شود، فریاد دارد، سکوت دارد، همه باید بر اساس فرمول باشد، اگه نباشد ملسمانی ما می شود همین که در دنیا می بینید، بنا علیه، صبر از دیدگاه خواص و اخص، که برگرفته ای از اراده ای است که بر اساس جهان شناسی و بصیرت حاصل می شود وانگهی جاذبه آن در عرض و سیر و سلوک به کمال و سیر الی الله به حالتی است که هیچ چیز نمی تواند مانع آن شود، مثل من نیست که یک سیلی بخورد سر جایش می نشیند.

مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِي[۳]، فرمود هیچ پیغمبری اندازه من اذیت نشده است، و ارثی که از پیغمبرمی ماند برای مومنین و اهل بیتش همین است، مسئله این نیست که بگوییم تا شما ریسمان را بیاورید من ته چاه صبر می کنم، مسئله این است که با بصیرت اراده کرده و پای اراده‌اش ایستاده، و همه چیز را به جان می خرد و کیف می‌کند، حالا بنده و شما در تاریخ می بینیم که در صحرای عاشورا که فردا همه اینها باید به شهادت برسند، حتی پیرمردی که کسانی که او را می شناختند حتی در دروان عمرش اهل مزاح و شوخی نبوده، آنجا حال میکند، شوخی میکند، چرا؟ به این جهت که یک قدم دیگر تا مقصد دارد ، مسئله این نیست که حالا سرگرم با ده قران پول شود، با چهارتا وسیله لوکس و خانه فلان و اسمی و شهرتی و این مسخره بازی ها، آن فرمول عبودیت به معنای صحیحش، درکش با بصیرت و ایستادن بر آن است.

اصلاً امتیاز انسان بر باقی موجودات چیست؟ سی تا چهل تا تفاوت دارد اما عمده آن، اراده است، موجودات دیگر که اراده ندارند، بنابراین انتخاب هم ندارد، حالا چه آنیکه در طبیعت است ، چه اونیکه در غریزه است ، دنبال چیزی میرود که برایش دیکته شده، یک راه مختصری از مبدا تا مقصدش است و تمام است، انسان که این نیست، انسان یک موجود لا متنهی است، خُب تفاوت انسان به اراده و عزم است؛ و عزم بدست نمی آید مگر بر اساس، بحث های نظری و خودشناسی درست، جهانشناسی درست،  مبداشناسی درست، وظیفه شناسی درست، آفت شناسی درست که وقتی اینها انجام شد آن وقت می شود ابوذر غفاری، دیگر برایش فرقی نمی کند تنها یک هدف دارد و آن هم این است که خدا از او راضی باشد.

اما آنی که سرو بدن و پایش و اینها چه در می آید و با انواع اقسام مشکلات و مواجه می‌شود اصلاً برایش مطرح نیست، بعضی خیال می کنند اگر کسی دنبال ایمان برود یعنی سرش درد نمی کند ، این چه حرفی است، بیش از همه پیغمبران اذیت شدند و جانشینان آنها اذیت شدند، درد نمی کند سرشان، نخیر، بحث اینجاست که آنها چنین دردی را احساس نمی کنند، چرا احساس نمی کنند، ملاحظه می فرمایید وقتی سحره فرعون و وعده های پول و تقلب و غیره و ذلک را گرفتند و رفتند به جنگ با حضرت موسی(ع) وقتی آن معجزه باهره را دست حضرت موسی(ع) دیدند، به سجده افتادند، خب  حالا دیگه ایمان آوردند، آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى[۴]، حالا که ایمان آوردند، خُب  دیگه پولاشان قطع می‌شود، بشود، راحتی شان از بین میرود، برود، نه به اینکه اکتفا نمی کنند، شکنجه هست، باشه، می دانید چه می کنند؟ دست و پای شما را از چپ و راست به صورت معکوس قطع می کنند، و شما را از این درخت آویزان می کنند، چه گفتند، گفتند لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ [۵]، مشکلی نیست، ببینید، لاخوف علیهم، نه یعنی اینکه مشکلات به سراغشان نمی آید، بدترین مشکلات به سراغشان می آید، اما مشکل نیست، حالا از این قضیه رد شدند دیگر این مشکلشان نیست، خادم این بدن حیوانی نیستند، روح مجرداند، سیر الی الله است، می گویند حالا که به سمت خدا می‌رویم، و در آنجا جایگاهی داریم با بدن ما هرکار می‌خواهید بکنید، لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ[۶] ، این نه خوف دارد و نه می ترسد و نه افسرده می شود، چرا افسرده نمی شود، چون به هدف می‌رسد، تحمل می کند در این فرمول عبودیت هر چه پیش می آید، بینید تفاوت ها خیلی زیاد است، برای تسهیل، عوارض روانی، چه حوصله دارد!، یکی از صحبت های که در این آخرالزمان می گویند، ما که حوصله نداریم، چرا حوصله ندارد؟ چون هدف ندارد، کسی حوصله ندارد که هدف ندارد، شما بسیار شنیدید که صبر و ظفر، هر دو دوستان قدیمی‌اند بر اثر صبر نوبت ظفر آید، اما اینجا یک حلقه مفقوده هم است، آن حلقه این است که خود صبر چطوری به وجود می آید، پیروزی در صبر به وجود می آید، اما خود صبر محصول  هدف داشتن است، کسی که هدفمند است، هیچ وقت خسته نمی شود ،کسی که بی هدف است، با اندک مانع ای مردد می شود، درست است؟

آن وقت در این روایتی که خواندم خیلی تسهیل شده از نظر روانی، که ما از۷۰ سال، یا ۶۰ سال یا ۱۰۰ سال صبر بکنیم ، جلوی نفسمان را بگیرم، ببینید این روایت چقدر زیبا بیان کرده است، که اصلا ۱۰۰ سال نیست، بلکه می گوید، عمر شما چقدر است؟ یک لحظه، عمر ما یک لحظه است، این ساعت که در روایت می آید به معنی این تنظیم وقت ۲۴ ساعت شبانه روز نیست، ساعت یعنی لحظه، عمر یک لحظه بیشتر نیست، یعنی شما همیشه در یک آن هستید، همیشه در یک لحظه هستید، نه در ۷۰ سال، خب مردی که یک لحظه جلوی نفس، جلوی زبان، جلوی چشمت را بگیری جلوی حرام خوری خودت را بگیری، یک لحظه می توانی یا نمی توانی، اِصبِرْ عَلي طاعَةِ اللّهِ، وَ اصْبِرْ عَن مَعاصِي اللّهِ

خودت را محکم بگیر، حواست را جمع بگیر، خوب اراده کن، مشکلی نیست، شما با یک لحظه مواجهه هستید، این لحظه که تمام شد در لحظه دیگر هستید، بازم یک لحظه است، شما در همین لحظه ای که داریم صحبت می کنیم، از ۶۰ سال، ۷۰ سال یا ۲۰ سال گذشته خود چه خبر دارید؟ هیچی .

نه از لذتش چیزی باقی مانده نه از زحمتش چیز باقی مانده، چیزی نیست، کجاست؟ آینده چطور، فردا و پس فردا و سال ۱۴۰۰؛ خبر دارید؟ اصلا ما نمی دانیم چه  پیش خواهد آمد؛ خیر است، شر است؟ ما نمی دانیم، گذشته ۵۰ سال عمر  و آینده ان شاء الله ۵۰ سال عمر نه ازآن رنج می بینید نه گنج؛ در همین لحظه هستید، اگر آن لحظه به وظیفه خود پایند باشید و لحظه بعدی هم پایبند باشید، و همچنین لحظه به لحظه پایبند باشید، در راه کمال هستید.

فاصبر فيها على طاعه الله و اصبر فيها عن معصيه الله

اون لحظه جلوی خودتو بگیر موفق میشی؛ ما فآت مضى و ما سيأتيك فأين قم فاغتنم الفرصة بين العدمين

موفق باشید صلوات.

 

[۱] بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۵۲

 

[۲] حکمت ۸۲ نهج‌البلاغه)

[۳] الجامع الصغیر؛ ج ۲، ص ۱۴۴، بدون لفظ« مثل»- بحارالانوار؛ ج ۳۹، ص ۵۶،« کتاب تاریخ امیرالمؤمنین»، باب ۷۳، ح ۱۵

[۴] ( آیه ۷۰ سوره مبارکه طه)

[۵] آیه ۵۰ سوره  مبارکه شعراء )

[۶] همان

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *