خانه / ویژه ماه رمضان / متن کامل بیانات نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در شب احیاء۲۱ رمضان در دانشگاه بیرجند

متن کامل بیانات نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در شب احیاء۲۱ رمضان در دانشگاه بیرجند

به گزارش دفتر روابط عمومی نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی و امام جمعه بیرجند، متن کامل بیانات حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید علیرضا عبادی در شب احیاء ۲۱ رمضان در دانشگاه بیرجند جهت بهره برداری عموم علاقه مندان و دانشجویان منتشر شد.

 

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله با سلام به امام زمان(عج) و با درود به روان مقدس رهبر  فقید انقلاب و سلام و درود به رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران رهبر مسلمین جهان و سلام مجدد به محضر شما عزیزان و همه سنگر نشینان علم و ایمان ” عظم الله اجرکم و تقبل الله اعمالکم” عرض تسلیت ایام شهادت حضرت ابالحسن علی بن ابیطالب امیرالمومنین علیه السلام، چند دقیقه‌ای مصدع وقت شما می شوم امیدوارم آنچه خیر باشد خداوند بر زبانم جاری نماید و طبعا بر محور دو موضوعی که شما به این جهت جمع شده اید یکی تیمن و تبرک به نام مقدس حضرت علی علیه السلام و دوم مسئله قرب و عبودیت، خب قبلاً و برای همیشه عذر می خواهم که نه بنده اهلیت ورود به این موضوعات را دارم اما خب ایجاب می کند که از هر فرصتی بهره ای گرفته شود ولی اینها مسائل انسانی است، یعنی مسائلی است که باید هر انسانی به عنوان نیاز خودش در کنار بقیه نیازها، نه،  نیاز اول و اولایش، پیش اهلش فرا بگیرد دوره ببیند، حالا بنده ای که هم اهلیتش را ندارم نه هم فرصتی برای ادای مطلب، حالا به هر حال تیمن و تبرک است.

میدانیم که وجود امیرالمومنین علیه السلام یک وجود استثنایی است این حرف این نیست که حالا من و شما بگوییم ملاحظه می کنید که از بالاترین سطح که اندیشه بشر به آن دست پیدا نمی کند یعنی از محضر پروردگار متعال در کلام وحی، خب به اتفاق همه آنهایی که مستند حرف میزنند و اهل فن هستند حالا چه در تفسیر چه در حدیث چه علمای درجه یک شیعه چه علمای درجه یک سنی فرقی نمی کند، از کلام وحی متعدد و مکرر طبق تفسیر و آیات قرآن بالاخره علی(ع) معرفی شده است و در کلام رسول اکرم(ص) نیز به اتفاق فریقین متعدد و مکرر شاید آمار و ارقامش برای خیلی ها ناباور باشد ولی به اسناد مراجعه می‌کنید این مسئله جدی است  که توصیف علی(ع) می کند، نه، قبل از آن از کتب عهد عتیق کتاب هایی که به هر حال به پیغمبران منصوب است و از هزار سال، هزاران سال مانده می بینید که از علی(ع) یاد شده این ها مستند است.

دیگر خب در این خلاصه می شود؟ نه، ملاحظه می کنید که صاحب نظران در رده های مختلف از آن شیعه خاص امیرالمومنین تا آن صاحب نظر اهل عامه و غیر شیعه، نه، تنها مسلمان نخیر، غیر  مسلمان، از آن محقق و نویسنده مسیحی تا آن دانشمند کمونیزم، از دوستانِ دوستان تا دشمنانِ دشمنان از علی(ع) توصیف کرده‌اند حالا بنده از کجا شروع کنم؟ از کدام آیه قرآن شروع کنم؟ به چند حدیث اشاره کنم؟ مسئله ورای این حرف هاست و این همه صاحب نظران زحمت کشیده علم و دانشی که به هر حال حرفی برای گفتن دارند پیرو هر دینی که هستند هر مذهبی که هستند حتی مسلک هایی که دینی نیستند اما در مقابل علی علیه السلام همه تواضع می کنند تا برسد به آن عارف و آن شاعر و آن حکیم شما بهتر از بنده با گفته های شعرا آشنا هستید که اصلا مذهبشان شیعه نیست، نباشد، آیا بیشتر از آن می شود حرف زد، مولوی در شعر و توصیفی که از امام علی علیه السلام دارد “از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان منزه از دغل” ادامه می دهد جریان جنگ خندق را و همانی که پیامبر قبلاً فرمود “ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین[۱] و جریان عمرو بن عبدود را که بیان می کند  می گوید “او خدو افکند بر روی علی” کدام علی؟ “افتخار هر نبی و هر ولی” بالاتر از این می شود حرف زد؟ “افتخار هر نبی و هر ولی” باز هم او می گوید در شعر دیگر که “راز بگشا ای علی مرتضی” رازهای عالم پیش کیه؟ اینکه یک عالم و عارف اهل سنت است اما وقتی بحث رازگشایی و رمز گشایی  می آید، پیش علی  راز بگشا “ای علی مرتضی ای پس از سوءالقضا حسن القضا” می شود بالاتر از این حرف زد؟ “ای علی که جمله چشم و دیده ای، شمه ای واگو از آنچه دیده ای” بله، آدم ها فرق می کند، قیافه ها مثل هم است اما آدم هایی هستند که تمامشان شکم است، آدمهایی هستند تمامشان کبر است، آدمهایی هستند تمامشان هوا و هوس است، اما این جمله که “ای علی که جمله چشم و دیده ای” تمامش بینش است، تمامش؛ حکیم سنایی در توصیفی که از علی علیه السلام می خواهد بکند خب آدم گاهی در مسائل اجتماعی در مسائل سیاسی بُر می خورد توی گروه ها، توی حزب ها و بر اساس آن احزاب حرف می زند، اما گاهی خود و خلوت و خدایی حرف می زند و این ها با یکدیگر فرق می کند، حکیم سنایی می گوید “ای سنایی به قوت ایمان” حالا که میخواهد با قوت ایمان حرف بزند می‌خواهد خالص حرف بزند، میخواهد برای خدا حرف بزند، حکیم سنایی می گوید ای سنایی به قوت ایمان مدح حیدر نما پس از عثمان” خب چه تفاوت است، او می گوید دیگر، می گوید این نوع مدح با باقی مدح ها فرق می کند میگوید “با مدیحش مدائح مطلق زهق الباطل است و جا الحق” بالاتر از این می شود حرف زد؟ ببینید امام شافعی و رئیس مذهب شافعی یکی از چهار فرقه اهل سنت در تواضع در مقابل علی علیه السلام چنان کوچک می شود و می گوید ” وَ ماتَ الشّافَعی وَ لَیسَ یدْری علی(ع) رَبُّهُ اَمْ رَبُّهُ اللّهُ[۲] ازش بوی اغراق نمی فهمید، رئیس  فرقه شافعی است، یک عالم برجسته اهل سنت تا برسد به آنی که  اصلا مسلمان نیست، این نویسنده معاصر ما که خدا رحمتش کند آقای جورج جرداق مسیحی یک نویسنده مشهور یک نویسنده مسیحی اما بهترین کتابی که به عنوان کتاب سال بلکه به کتاب قرن میشود از آن تعبیر کرد، همانی است که گمشده دنیای  امروز در آن است همین بی عدالتی هایی که در دنیا کم نیست، همین ظلم فراگیر، خب داروی این کجاست؟ از کجا بگیریم؟ این نویسنده مسیحی اگر کتابش را درباره عبد صالح حضرت مسیح علیه السلام می نوشت ما گلایه می کردیم؟ نه، اما در عین حال کتابش را اختصاص داده به امیرالمومنین علی علیه السلام “صوت العدالة الانسانیة” فریادی که بشر باید در این محور جمع شود و مشکلات را حل کند راه دیگری ندارد، که در گفته خود امام علی علیه السلام هست که ” لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْيَا عَلَيْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا[۳] خوب از ما فاصله می‌گیرید آنقدر فشار به شما بیاید به خاطر فاصله گرفتن که ناچار شوید دوباره به ما برگردید، نخیر، از اینها هم بگذریم، دشمن درجه یک علی معاویه بن ابی سفیان دشمن درجه یک علی می توانید باور کنید؟ بعد از شهادت علی علیه السلام که بعضی از صحابه علی، نشستی داشتند با معاویه، معاویه گفت از اوصاف ابالحسن علی برایم بگو و وقتی  آن اوصاف علی را میگفت معاویه که دلش از سنگ هم سختتر بود گریه می کرد، اوصاف علی(ع) را می شنید و گریه می کرد و وقتی سخن آن صحابه تمام شد گفت هیهات که مادر روزگار فرزندی همچون ابالحسن علی(ع) بیاورد؛ این حرف کیست؟ حرف معاویه است دشمن درجه یک علی(ع) و به قول آن عالم بزرگوار سنی حالا ابن ابی الحدید یا دیگری است به اینجا که می رسد می گوید چه بگویم درباره کسی که دشمنانش هرچه توانستند ظلم کردند و تهمت زدند و نام علی(ع) را پنهان داشتند و آنهایی هم که دوستی با علی(ع) را می کردند لب فرو بستند و حرف نگفتند قاعدتا باید محو میشد اما یک مرتبه چشم باز کردیم دیدیم دنیا محو جمال علی(ع) است، درباره آن چه می شود گفت؟ خب عرض کردم بنده اصلا حق ورود به این مباحث و مطالب را ندارم ولی خالی نبودن عریضه اشاره ای است ولی تیمن و تبرکی است به نام مقدس علی علیه السلام.

موضوع دوم که شما برای آن آمده اید انشالله خداوند قبول کند مسئله عبادت و قرب است، خب، گفتم اینها بحث های انسانی است حالا بعد از سالها ممکن است چند جمله در این رابطه گفته شود اینها نیازهای روزمره بشر است؛ خب عبادت چیه؟ بله! عبادت چیه و قرب یعنی چه؟ خیلی‌ها تصور می‌کنیم که عبادت در مقابل نعمت هایی که خدا به ما داده لطف کرده رحمت واسعه اش نصیب ما شده، به ما هستی داده، نعمتهای زیاد داده، حالا ما هم نامردی نکنیم و از خدا غفلت نکنیم  و روزی چند نوبت روی به خدا کنیم، یعنی در مقابل اینکه از طرف خدا این همه نعمت داده شده از طرف ما هم یک چیزی به سمت خدا برود، مگر خدا نیازی دارد که از طرف ما چیزی به سمت او برود؟ مگر اصلا ما چیزی داریم؟ خدا غنی به ذات است، این معامله اشتباه است، این جاده یک طرفه است، از جانب خدا می آید، از جان ما چیزی نیست که، یعنی چه؟ یعنی عبادت هم از جانب خدا به ماست؟ یعنی چه “سخر لَکُم ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الاَرض” خب شما انسان که ممکن الوجودی و ممکن الوجود به ذات یعنی هیچ و تابع علتش است، اما خدا حکمتش چنین اقتضا کرده، چنین خواسته، مشیّتش این بوده که طرحی دراندازد و مخلوقی باشد و فیض بدهد، خب در این فیضش “سخر لکم ما فی السماوات و ما فی الارض” این ابر و باد و مه و کیهان، کهکشان، منظومه، همه برای شما خدا داده، این می شود سخت افزار هستی، این سخت افزار هستی است، نیاز ما بیشتر است، یعنی ما نیاز به نرم افزار هم داریم عبادت از نوع نرم افزاری است که او داده نه اینکه ما میخوایم پاسخ نعمت‌ها را بدهیم، نخیر، همانطور که این نرم افزار ما نیاز به آن داریم، خدا نه به آسمان نیاز دارد نه به زمین نه به تابستان نیاز دارد نه به زمستان، این ماییم که نیازداریم  نرم افزارش را هم ما نیاز داریم نه اوالعبودیه جوهره کنهها الربوبیه[۴] عبودیت و عبادتی که شما انجام می دهید این یک حقیقت دارد که حقیقت آن پرورش شماست نه اینکه شما چیزی به خدا بدهید خدا که به اعمال شما نیازی ندارد خداوند می‌خواهد تو را پرورش دهد از کجا تا به کجا از عالم خاک تا فوق افلاک، از عالم حیوانیت تا بالاتر از فرشته، این نیاز توست انسان! یک وقت خیال نکنی حالا یک شب بیدار بوده ای و ۱۰۰ رکعت نماز خوانده ای یک چیزی هم طلبکار می شوی نخیر، دعای عرفه امام حسین علیه السلام را در نظر بگیرید، می فرماید چطور میشود شکرت را به جا بیاورم اگر توفیقی جهت شکر نعمتی از ناحیه تو به من برسد که کار خیری را انجام بدهم یک عبادتی را انجام بدهم خود این شکر جدیدی می طلبد و آن نیز شکری پس از آن که تمام شدنی نیست، عبادت این است عبادت پرورش انسان است این عبادت و اطاعت به نفع ماست نه به نفع خدا، به نفع ماست نه به نفع پیامبر، به نفع ماست نه به نفع علی(ع) و امام صادق(ع)، آن استعدادی که خدا به شما داده که بر اساس آن به فرشته ها گفته تو را سجده کنند آن را اینجا می توان به دست آورد در عبادت.

خب اول هم گفته‌ام که بنده اهلیت اینها را ندارم بحث‌هایی است که اهل دارد و طالب دارد این ها باید دوره ببینند ما بازی با الفاظ می کنیم.

قرب چیست؟ قرب، نزدیکی، نزدیکی به چه؟ نزدیکی به خدا، نزدیکی به خدا یعنی چه؟ “أَینَما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه[۵] اینکه نه با عقل نه با شرع، خدا که مکانی ندارد که به او نزدیک شویم، خدا همه جا هست به همه نزدیک است ” أَقرَبُ الیهِ مِنْ حَبْلِ الوَرید[۶] این قرب، نزدیک شدن، نه نزدیک شدن مکانی است در فلان مکان، نه؟ پس قرب یعنی چه؟خداوند متعال که صرف الوجود است و مجمع همه ی کمالات است به این موجود دوپا، به این انسان، خدا استعدادی داده که می تواند در طریق سیر و سلوک و تکامل صفات کمال را کسب کند و چون خدا کمال مطلق است این کمالی که کسب می کند به کمال مطلق نزدیک می شود.

مجازی نیست حقیقی است در عین حالی که از نوع قرب مادی که من به این دیوار نزدیک باشم یا دور باشم نیست اما در عین حال قرب حقیقی است مجازی نیست، یک تعبیر و تمثیل نیست، قرب، خدا این را خواسته، فرصت زندگی هم برای همین است که شما با اختیار خودتان کمالاتی کسب کنید که به کمال علی الاطلاق قرب پیدا کنید به دلیل اینکه کمال کسب کرده اید، آن معنی عبادت است و این هم معنی قرب و این هم میدان، از کجا باید شروع کنیم؟ از هر جایی که هستیم، انسان وقتی به دنیا می آید بالفعل یک حیوان است، یک حیوان است مثل باقی حیوانات اما به دلیل استعداد خاص و روحی که خدا در او دمیده که قابل سجده فرشتگان است این تا لقاء الله می تواند پرواز کند.

از کجا باید شروع کند و علاماتش چیست؟ اینکه می گوید قربة الی الله، قرب حاصل شد یا نشد؟چطور تستش می کنید؟ راندمان کارتان را چطور می فهمید که شد یا نشد؟ در اینجا آنهایی که اهل هستند پنج مرحله ترسیم کرده اند، اولین مرحله اش این است که مَنی که دارای روح انسانی هستم و دارای یک بدن بشری حیوانی هستم، اولین قدم بخواهم خودم را چک کنم که دارم انسان می شوم یا نمی شوم این است که بر هواهای نفسانی خودم غالب بشوم، اگر غالب شدم قرب حاصل شده به همان قدم اگر نه پیداست که عمرم را از دست می دهم و یک وجب هم جلو نرفتم.

أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَجَآءَکُمُ النَّذِیرُ[۷] آیا این عمر بس نبود؟اگر میخواستید درست بشوید درست می شدید؟ و حال اینکه کسانی هم از طرف خدا آمدند و بالاخره راه و چاه را نشان دادند کافی نبود؟ این را دیگر من باید از خودم سوال کنم شما ها که الحمدلله جوانید و سر چهار راه زندگی هستید و ظرف چند لحظه می توانید عزم کنید، اراده کنید و به مقصد برسید، اما مَنی که باید بر عمر ضایع شده خودم حسرت بخورم چه خاکی به سر کنم؟

خب اولین قدم این است که بر هواهای نفسانی حیوانی مسلط شوم، خب من در اختیار این‌ها هستم یا این‌ها در اختیار من هستند؟ اگر من در اختیار آنها هستم به دنبال یک حیوان راه افتادم که هر جا می رود منم با او میروم. یک حیوان گرسنه مثلاً برسد به مزرعه‌ای روستایی یا دیمه زاری که یک صحرانشین برای خودش، دیگر این حیوان حساب نمی کند که این مال دیگران است، درست است، نادرست است، حق کیست، به این حرفا کاری ندارد، حیوان است، بلافاصله این محصول را می خورد چون حیوان است دیگر، به درست نادرست و حق کیست به این حرفا کاری ندارد، اگر منم همینم، همینم دیگر، حالا ۸۰ سال هم گذشته ولی هنوز حیوانم، به فکر خودم نیفتادم که من بر هوای نفس غالب باشم نه اینکه هوای نفس هرکجا که می خواهد من را با خودش ببرد، سابق ها که ارتباط با خارجی ها کم بود و مردم خودشان حافظ فرهنگشان بودند نه تنها علما، نه تنها عرفا، مردم عادی هم هواسشان جمع بود که نفس حیوانی آن ها را این ور و آن ور نبرد، نقل می کنند که فلان آقا در سبزوار صبح زمستان، آن موقع ها مردم گرسنه بودند، قحطی بود، نان نبود که، به هر حال از توی خانه درآمد و دنبال یک کاری می رفت، برای آن آدم گرسنه ی آنچنانی که به دنبال کاری می رود که بعد بتواند اُجرتی بگیرد، احساس کرد، بوی غذای کله پزی خیلی خوبی، صبح زمستان از کوچه ای می آید برای آدم گرسنه ای که از توی خانه اش درآمده این بوی غذا او را بی حال می کند، در همان شرایط آن زمانی به دنبال همین بوی غذا رفت تا بتوانند در آنجا از این کله چیزی بگیرد و بخورد، تا درِ کله پزی رفت، در آنجا از خودش پرسید، گفت که تو را آورده اینجا؟ دقت کنید، که تو را آورده اینجا؟ نفس، نفس که آدم را ذلیل می کند، آدم را حیوان می کند گفت منم حساب کار تو را می رسم یعنی که؟ یعنی نفس، “ اَعدی عَدُوِّکَ نَفسُکَ[۸] خب منم علاجش را می کنم، حالا از آنجا دیگر وارد نشد، وارد نشد غذا هم نخورد، به این اکتفا کرد؟ نه، نفسش را زیر فشار برد، چیکار کرد؟ رفت یک کله پزی باز کرد یک عمر کله پزی کرد و به مشتری داد یک بار هم نچشید، پاسخ نفس را اینطور داد، نفسی که اختیار را از من گرفته مثل یک حیوان مرا میبری سر غذا من ازت انتقام میگیرم انتقامش هم همین است از آن غذا نخورد یک کله پزی باز کرد تا آخر عمر یک بار هم نچشید، ببینید! آنها به فکر خودشان بودند.

یکی از خواص روزه این است که در آدمی تقوا ایجاد می کند تقوا چیکار می کند تقوا دو کار می کند” اِن تَتَّقُوا اللهَ یَجعَل لَکُم فُرقانا[۹] تقوا یک کاری که می کند این است که به آدم بصیرت می دهد که بین حق و باطل درست و نادرست صحیح و ناصحیح فرق بگذارد و مطلب دوم این است که با ابزاری که خدا به او داده که حجت خداست، عقل و دین، خارج از این کاری را انجام نمی دهد یعنی بر خویشتن مسلط می شود، به همین اندازه این می شود قرب، و در این راه و ایجاد عزم و اراده و استقلال خویش این است که انسان دنبال هواهای نفسانی نگیرد و الّا حد یقف ندارد تا بدترین جاها آدم را میکشد.

اولین قدم و آثار قرب این است که دارای عزم و اراده شده  و امور را بر اساس آنچه که حجت است می‌سنجد و عمل می کند. ” انّ للّه علی النّاسِ حجّتین،حجّة ظاهرةً و حجّةً باطنة، فامّا الظاهرة فالرّسل و الأنبیاء و الأئمّة علیهم السلام، و امّا الباطنة فالعقول[۱۰] هر کاری که مطابق با حجت باشد عمل می کند و بقیه‌اش زیر بار نمی رود و نفس را زیر پا می گذارد، این قدم اولی است که قرب الهی از عبادت از معنی صحیحش حاصل می شود.

این کمال برای انسان است خدا به این نیاز ندارد انسان به آن نیاز دارد و الّا انسان می شود” أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[۱۱] نه تنها حیوان بلکه از هر حیوانی هم بدتر می شود این لطف خداست که در نرم افزار هستی و در عقل و وحی برای آدمی منزلتی قائل شده که خودش را از حیوانات جدا کند، اولین قدم از پنج مرحله تسلط بر نفس است.

مرحله بعدی از عبودیت تسلط بر تخیلات است، همه شما شاید تجربه کرده باشید، شما شاید در شرایط عادی خیلی توجه نکنید اما شرایطی که میخواهید فکر کنید یا نماز بخوانید بعد می بینید که نیروی متخلیه فعال شده و نمی گذارد شما سر جایتان بایستید مثل گنجشکی که از این شاخه به آن شاخه می پرد تداعی معانی می شود شما را همراه خودش می برد، کجا میبرد؟ به ناکجا آباد! خب هرگز به فکر افتاده ایم که آیا این قابل علاج است یا نیست؟ مسلم قابل علاج است اما من چقدر به آن رسیدم؟ اگر وا مانده ام در عبادت خودم که ” واستَعينوا بِالصَّبرِ وَالصَّلاةِ[۱۲] موفق نبوده ام،  و لذا نیروی مخیله مرا به بازی گرفته سر هیچی مرا اینجا و آنجا می کشد با یکی در عالم خیال صلح می کنم با یکی جنگ می کنم سر فلان سفره می نشینم فلان معامله را می کنم فلان سود می کنم یک مرتبه السلام علیکم و رحمة الله و برکاته نمازم تمام شد.

خب مرحله بعد از تسلط بر هواهای نفسانی تسلط بر نیروی مخیله است که وقتی انسان می خواهد حقایق را چه از نظر عقل چه از نظر سیر و سلوک،  چه از نظر آنچه را که عبادت شمرده می شود قرب بخواهد به سوی آن حقیقت حرکت کند تخیلات او را این ور و آن ور نبرد، شما خودرویی سوار هستید، کجا می خواهید بروید، مشهد می خواهید بروید مثل یک آدمی که خدای نکرده فکرش را از دست داده باشد فرمان دستش نیست این تابع فرمان است، فرمان هر لحظه او را به سمتی می کشد؟ این کی به مشهد می رسد؟ هیچوقت، یا به چپ می رود یا به راست می‌رود این که راه نمیرود این نیروی متخیله مگر می گذارد که ما آن سیر و سلوک حقیقی را طبق اهداف صحیح انسانی تعقیب کنیم و بالاخره یک سری از مقام قرب و لذات معنوی داشته باشیم، می گذارد؟ اینجاست که می گویم قربة الی الله اما راندمان کار ما چقدر بوده چقدر بر این مسلط شده ایم  اگر مسلط نشدیم این همه امکاناتی که خدا داده ضایع کرده ایم اما به قرب نرسیده ایم این کلاس است که باید طی شود مرحله سوم عبارت است از خلع بدن، خلع بدن یعنی چه؟ یعنی روح انسانی در استقلال از بدن به جایی برسد که به اختیار خودش می تواند بدن را به مانند یک لباس بیرون کَنَد بگذارد، و خودش جدا شود، سهروردی حکیم اشراق می‌گوید ما حکیم را حکیم نمی شماریم مگر قدرت پیدا کند که خلع بدن کند و روح مستقیماً از او جدا شود اما بالاتر از حکیم اشراق مرحوم میرداماد می فرماید ما حکیم را حکیم نمی شماریم مگر اینکه خلع بدن برای او ملکه شود یعنی هر لحظه بخواهد مرگ اختیاری از بدن جدا شود و تعجب می کنید نه! اگر تعجب کنیم علتش را قبلا عرض کردم اینها مسائل انسانی است، چطور شد دنبال هر چیزی میرویم همه چیز را، زمین شناسی را، نجوم شناسی را، معدن شناسی را، بالاخره شناسی و شناسی و شناسی، غیر از انسان موجود ناشناخته فقط همین او را نمیشناسیم بقیه همه چیز را می شناسیم درسته! در زمان معاصر ما مرحوم آیت الله تهرانی که یکی از علمای درجه یک مشهد بودند معاصر من و شما بودند آیت الله بهجت قدس سره به فرمایش امام که امام در رابطه با ایشان این حرف را گفت که خلع بدن دارند، مرگ اختیاری دارند و دیگرانی که حالا یا بالاتر یا پایین تر از این ها، وارد آن مرحله شوید افراد زیاد هستند حالا من از این افراد شاخصی که معاصر ما بودند و هستند این یک مرحله است، درست مثل دوره هایی و کلاسهای که هست بالاخره اینها مرحله است این ها فرصت های انسانی است هر کسی باید بداند و نسبت به خودش که چیست زیرا اگر خودش را بشناسد کارهای پست نمیکند، کار پست را کسانی می کنند که خودشان را حیوان می پندارند ” مَنْ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فَلَا تَأْمَنْ شَرَّهُ[۱۳] وقتی انسانی تصور کند که  این یک حیوان است خیلی خطرناک می شود مثل همین تفکر لیبرال غربی می شود که درنده هست، گزنده هست، شیطان هست، ابلیس هست، هر موجود پلیدی هست ولی انسان  نمی شود، خب اینها یک مرحله است که انسان در روح خودش استقلال داشته باشد و مرگ اختیاری، آن جریان آن عارفی که آمد با شیخ عطار که عطاری داشت، مغازه داشت، معامله داشت، تجارت داشت، با آن یکی هم صحبت کرد حالا چه بود بحث شان، بحث از مرگ و اینها، معمولا ماها خیلی فاصله داریم تا حل این مسئله مرگ و همش هم میترسیم، ترسش هم علت دارد، بعد او گفت که این چیزی نیست که، مرگ، این مرگ، پاهایش را دراز کرد و مُرد، خب این مرگ! اینها مسائلی حل شده است اما برای منِ کودک ۸۰ ساله هنوز در اولش مانده ام متاسفانه.

مرحله چهارم بعد از این مراحل آن است که در بدن، امور خارق العاده ای ایجاد کند، جریان درب قلعه خیبر را شنیده اید، حالا برخی از افراد و دوستان ما رفته اند و دیده اند آن سنگ عظیم و کیفیتش را، خب آن یک چیزی است که اگر بخواهد بردارند حتماً از آن جرثقیل های قوی می خواهد که او را بردارد اما در تاریخ نوشته اند امیرالمومنین آن را برداشت و پرتش کرد و بر روی دست گرفت، در صحبت خود امام علی علیه السلام هم دارد که ” ما قلعت باب خیبر بقوة جسمانیّة[۱۴] آنجا این نبود که من آن را با قدرت بدنی حرکت بدهم بلکه به قوت رحمانیه، به قوت روحی من او را برداشتم، یک مرحله هم این است که وقتی به مقام قرب می رسد اوصاف و کمال کمالات مطلق که یکی از آنها قدرت است  یکی علم است یکی اراده است و غیره، صفات ثبوتیه پروردگار، انسانی که به آن نزدیک می شود به مرکز کمال مطلق، اینها برایشان عادیست، و مرحله پنجم آن است که امور خارج از وجود خودش امور بیرون امور طبیعت در دست او نرم می شوند، در قرآن راجع به حضرت داوود هست که ” و أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ[۱۵] شما وقتی آهن را بخواهید به هر شکلی درآورید یا باید ذوب کنید و در قالب بریزید یا باید در حالی که سرخ است و در نهایت حرارت است با پتک بزنید و آن را خم و راست کنید، اما حضرت داوود به چنین چیزی نیاز نداشت” أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ[۱۶]، ” أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ[۱۷] خب اینها مصداق همان چیزی است که ” عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی انا اقول لشیء کن فیکون فانت تقول لشیء کن فیکون[۱۸] اینجاست که مَثَل خدا می شود نه مِثل خدا “لیس کمثله شیء” مَثَل خدا می شود، یعنی کار خدایی در انجام انواع و اقسام امور غیر طبیعی که در بحث‌های کرامات و معجزات الی ماشاءالله همانطوری که این مسائل روزمره در بازار روز برای من و شما است در بازار معنویت همینطور این ها رایج است، و در آن حدیث شریفی که شیعه و سنی نقل کرده اند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود، که خداوند – من نقل به مضمون می کنم- می فرماید که “بنده من به وسیله عبادت به من نزدیک می شود به وسیله فرائض به من نزدیک می شود و در انجام نوافل به مرحله ای می رسد که من دوستش می شوم آنگاه که دوست شدم چه می شود؟ گوش او گوش من می شود، چشم او چشم من می شود، ” ینظر بنورالله” حقایق را با نور خدا می بیند گوش او گوش خدا می شود، حقایق در گوش او طنین انداز است، زبان او زبان من می شود و دست او یدالله می‌شود، کار خدایی می کند، آن وقت فرق است بین آنی که کار خدایی می کند و بین خدا، چرا می گوییم مَثَل، جهتش این است که خداوند متعال با قدرت ذاتی این کار را می کند این بنده ی خدا چه کرامت و چه معجزه، به اذن الله این کار را می کند که همان قرب است، چون نزدیک شده، کمالاتی را خدا به او عنایت کرده که در او، کمالات جهان مسخر است، قرآن هم پر است از آنچه نسبت به پیامبران مختلف قرآن ذکر کرده، حالا من به بعضی اشاره کردم شما آمار و ارقام آن را از تفسیر های موضوعی بردارید ببینید چه اندازه است، و آنچه که همواره وسیله انسان های خودساخته که در زمان معاصر ما هم کم نبوده و کم نیستند به وسیله آن ها حاصل می شود مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی قدس سره شریف که در فلان تاریخ که فلان آقای مسیحی می خواست از آمریکا بیاید به اینجا، به ایران، با فلان ژنرال بازنشسته آمریکایی در آنجا دوست بود خداحافظی کرد و گفت می روم به ایران، گفت کجا؟ گفت مشهد، در آن تاریخ گفت از حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی سری بزن گفت چه کاره است، گفت برو ببین ببین چه کاره است، گفت ما در مشهد بودیم آن موقع سرهنگ بودم سرگرد بودم با اینکه در بیمارستان آمریکایی بودم فلان بیماری به سراغم آمد هیچ پزشکی نتوانست علاجش کند یک کسی به من گفت که اینجا یک شیخی هست اینطوری، من که مسیحی بودم اما در عین حال به هر حال گفت که او ما را علاج کرد اما نه اینکه ما را علاج کرد تحت یک برنامه در یک کار فوری حتی بسیاری از مواردی که ذکر شده این است که مثلاً یک کسی بیمارش توی رختخواب در خانه است می رود پیش حاج شیخ حسنعلی نَه یکی، نَه دوتا، نَه ده تا، وقتی مسئله را می گوید مثلاً این لیوان آب تهش یک مقدار آب است، می گوید این را بخور یا یک دانه انجیر را می گوید تو این را بخور، من که مریض نیستم مریض من در داخل خانه است می گوید تو این را بخور، می خورد و بیمارش در خانه حرکت می کند، تعجب می کنید؟ تعجب می کنید که یک روستایی بی سواد در روستاهای اراک آن هم در شرایط آن زمان، مردم در فقر و گرسنگی و بی سوادی و بالاخره این شرایط رضاشاه و ایران، آن وقت در ساروق، کربلایی محمد کاظم ساروقی به خاطر تقوایی که داشت و حلال و حرامی که رعایت می کرد، آنی که نه درس خواند، نه  قرآن خواند نه از روستایش بیرون آمد و جز ۲ الی ۳ سالی که به خاطر تقوایش که اربابش خمس و زکات نمی داد از آن روستا آمد به روستای دیگر، خارکنی می کرد و بالاخره لقمه نانی، اما قرآنی که بر قلب رسول اکرم نازل می شود بر قلب این روستایی نازل شد به گونه‌ای که علمای بزرگ قم، نجف، کربلا و اگر اشتباه نکنم الازهر مصر همه در مقابلش کم آوردند، این چیست؟ قرب! هر جا از او درباره قرآن می پرسیدند پاسخ می داد، او که سوادی نداشت و تا آخر هم سواد نداشت، یک روستایی، تازه گاهی گلایه می کرد از طلبه‌های قم که چرا سوال های سطحی می کنید، سوالهای عمقی نمی‌کنید ، گاهی آزمایشش می کردند طلبه ها هم که آدم های دقیق و سربه‌سر گذار هستند، آزمایش می کردند و مثلاً یک آیه به شکل آیه قرآن می ساختند اما کلماتش را از ۱۰ الی ۱۵ سوره می‌گرفتند، آیه آیه قرآن بود، می گفتند کربلایی محمدکاظم این آیه قرآن کجاست؟ می گفت انّ مال سوره والعصر است، الّذینَ مال سوره فلان است و تا آخر، شک دارید؟ این بود دیگر، هیچ چیز جز خدا برای او مطرح نبود هیچی، در مقابل هیچ کسی کوچک نمی‌شد، متواضع بود بر اساس وظیفه اش، اما فقط بنده خدا بود و لاغیر، این است دیگر، عبادت آن است، قرب این است، خداوند انشاالله شماها را حفظ کند، شما امروز برای نجات دنیا از زیر بار این حیوان های خطرناک ضد انسانی شما باید آنها را نجات دهید، شما نسل چندم انقلابید، پیام انقلاب امروز دنیا به آن نیاز دارد، بشر نیاز دارد، به چه مصیبتی افتاده بشر، ظلم و ستم چه می‌کند با ملت های ضعیف زن و بچه و کودک و کشورهای ضعیف، شهرها را ویران می کنند انسان ها را می کشند زور می گویند انواع و اقسام مردم را آواره می کنند بچه های کوچک را می بینید در قفس آهنی می کنند. بشر کجا می رود؟ این شمایید که باید پیام اسلام را، پیام پیغمبران را، پیام انقلاب را، پیام دین را  پیام انسانیت را و آن وقتی می شود که خود شما همت کنید و در جهت خودسازی وارد یک رسالت بزرگ در دوره آخرالزمانی شوید، خودتان را کم نشمارید و کم نفروشید.

حالا ماها هم که بر عمرمان حسرت می خوریم هم شما را دعا می کنیم و هم از محضر شما التماس دعا داریم خداوند شما را حفظ کند انشالله که در این فریاد عدالت خواهی که امروز دنیا را پر کرده شما انشاءالله منادی این باشید.

 

[۱] ارزش این فداكارى(ضربت حضرت علی(ع) در روز خندق) بالاتر از عبادت تمام جنّ و انس ‍ است، بحارالانوار، ج۲۰، ص ۲۱۶/ مستدرك حاكم، ج ۳، ص ۳۲ .

[۲] شافعی می‏میرد ولی نمی‏داند که خدای او الله است یا علی(ع). فضایل حضرت علی(ع)، والعادیات، چاپ دارالحدیث، قم، ص ۱۷.

[۳] دنيا همچون شتر بدخويى است كه بعد از چموشى به ما روى مى‌آورد و همچون شترى است كه دوشنده شير را گاز مى‌گيرد – حکمت ۲۰۹ نهج البلاغه

[۴] عبودیت جوهره ای است که حقیقت آن ربوبیت است – مصباح الشریعة، ص ۷، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۰ ق.

[۵] پس به هر سو رو کنید ( در هر دعا و عبادتی ) همان جا روی خداست – قسمی از آیه ۱۱۵ سوره بقره

[۶] و ما به او از رگ قلبش نزدیک‌تریم – سوره ق آیه ۱۶

[۷] آیا شما را به اندازه‌ای که هر کس اهل تذکّر است در آن متذکّر می‌شود عمر ندادیم، و انذارکننده (الهی) به سراغ شما نیامد؟ – قسمتی از آیه ۳۷ سوره فاطر

[۸] دشمن ترین دشمنان تو نفس تو است – مجموعة ورّام ؛ ج ۱ , ص ۵۹

[۹] اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، برای شما وسیله‌ای جهت جدا ساختن حق از باطل قرارمی‌دهد؛ – قسمتی از آیه ۲۹ سوره انفال

[۱۰] خداوند را بر مردم دو حجّت است: حجّتی آشکار و حجّتی پنهانی و درونی. «حجّت آشکار»، رسولان و پیامبران و امامانند، و «حجّت باطنی» اندیشه هاست. – اصول کافی، ج۱، ص۱۶

[۱۱] آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه‏ ترند – قسمتی از آیه ۱۷۹ سوره اعراف

[۱۲]  از صبر و نماز کمک بگیرید – قسمتی از آیه ۱۵۳ سوره بقره

[۱۳]  هر کس خودش در نظرش بی مقدار باشد، از شرّ او ایمن مباش. – تحف العقول، ص ۴۸۳٫

[۱۴] قسم به خدا من با قوه جسمانی و بدنی درب خیبر را از جا نکندم

[۱۵] و نیز آهن را برای او (حضرت داوود) نرم کردیم – قسمتی از آیه ۱۰ سوره سبأ

[۱۶]  همان

[۱۷] من از گل برای شما چیزی به صورت پرنده می سازم ، پس در آن می دمم که به اراده خداوند پرنده ای می گردد،  و کور مادرزاد و پیس را بهبود می بخشم و مردگان را به اراده خداوند زنده می کنم – قسمتی از آیه ۴۹ سوره آل عمران

[۱۸] ای بنده من مرا بندگی کن (گناه نکن و اوامر مرا اطاعت کن) تو را به جائی می رسانم که مانند من شوی ( به گونه ای که ) من به هر شیئی (و یا کاری) بگویم بشو ( ایجاد شو و انجام شو ) (بدون نیاز به اسباب و علل) بلافاصه ایجاد خواهد شد تو نیز این قدرت را خواهی یافت که هر کاری را که خواهی ، بگوئی (بدون اسباب و علل و بلافاصله) ایجاد شود – حدیث قدسی

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *